روانشناس پوملا گوبودو مادیکیزلا برنده جایزه تمپلتون شد


Eاز سال 1972، بنیاد تمپلتون هر سال مبلغی معادل جایزه نوبل را به محققی اعطا می‌کند که به طور دقیق و علمی «عمیق‌ترین پرسش‌ها درباره جهان، مکان و هدف بشریت در آن» را بررسی می‌کند. جایزه 1.3 میلیون دلاری امسال به Pumla Gobodo-Madikizela، روانشناس و استاد دانشگاه Stellenbosch در آفریقای جنوبی تعلق می گیرد که به مطالعه چگونگی گرد هم آمدن مردم در پی خشونت وحشتناک ملی و به ویژه مکانیسم های تروما و بخشش می پردازد.

Gobodo-Madikizela در کمیسیون حقیقت و آشتی آفریقای جنوبی خدمت می کرد، که پس از سقوط رژیم آپارتاید، این فرصت را برای شهروندان فراهم کرد تا بیایند و بی عدالتی های انجام شده علیه آنها و همچنین بی عدالتی هایی را که مرتکب شده اند بازگو کنند. این کمیسیون که در ابتدا توسط اسقف اعظم دزموند توتو اداره می شد، از سال 1995 تا 2002 فعال بود.

تایم با گوبودو-مادیکیزلا درباره تحقیقاتش در مورد فرآیندهایی صحبت کرد که از طریق آنها انسان ها می توانند به چرخه خشونت و انتقام پایان دهند که اغلب باعث تداوم درگیری از نسلی به نسل دیگر می شود، به ویژه اینکه چگونه بخشش، پشیمانی و آسیب های بین نسلی چیست. این مصاحبه برای وضوح، فشرده و ویرایش شده است.

تحقیق شما به بررسی این موضوع می‌پردازد که چگونه کشورها می‌توانند خود را پس از خشونت ترمیم کنند، و شما ایده «جستجوی ترمیمی» را مطرح کردید. میشه توضیح بدید منظورتون از اون چیه؟

من شروع به تحقیق کردم تا بفهمم چگونه مردم در شرایطی غم انگیز می بخشند، زمانی که یک عزیز به طرز بسیار غم انگیزی به قتل رسیده یا تجاوز شده است؟ چگونه یک خانواده به ما کمک می کند؟ چه شرایطی این امکان را فراهم کرده است؟ اکثر محققان امکان بخشش را در این نوع زمینه ها در نظر نگرفته اند. [The Truth and Justice Commission] این لحظه ای بود که به ما فرصت داد تا در مورد این موضوع تأمل کنیم، نه پدیده انتزاعی فلسفی و نظری، بلکه چیزی که توسط افرادی که آن را تجربه کردند تجربه کردند. و من برای درک این رابطه با مجرمانی کار کرده ام، برای مثال، که پشیمان بودند، و قربانیانی که بخشنده بودند. به نقطه ای رسیدم که داشتم به زبان بخشش دوباره فکر می کردم و همین باعث شد به این زبان ترمیم بپردازم که به این ایده نزدیک بود که وقتی صدمات جبران ناپذیری وجود دارد چه باید کرد. با دقت بیشتری آنچه این فرآیند شامل می شود را نشان می دهد.

این چه تفاوتی با روند طلب بخشش و بخشش دارد؟

این یک سفر دائمی برای ترمیم و بهبودی است. صدمه باقی می ماند، درد، درد و ضربه باقی می ماند. بنابراین برای افراد درگیر، این بدان معناست که هر روز از خواب بیدار می شوند و به این فکر می کنند که چه اقداماتی انجام می شود، چه حرکاتی هستند، چه کلماتی می توانند این داستان را اصلاح کنند؟ جستجوی ترمیمی، برای من، از راهی برای درک فرآیند کنار آمدن با گذشته ناشی می‌شود که فرآیندی برای بخشش نیست، زیرا بخشش تمایل دارد پایان‌پذیری را نشان دهد، که یک نقطه پایانی وجود دارد – من بخشیده‌ام، می‌توانم به جلو حرکت کنید – در حالی که مفهوم جستجوی ترمیمی نشان می دهد که در مورد سفر با آسیب و مسافرت با کسی است که به دیگران صدمه زده است، که شرم یا گناه را در درون آنها حمل می کند. اینها سفرهای تعمیراتی است که افراد دو طرف این داستان تاریخی را درگیر می کند.

جهان در حال حاضر در تضاد است. جنگ‌ها در اروپا، خاورمیانه و بخش‌هایی از آفریقا در حال حاضر زخم‌هایی ایجاد می‌کنند که در آینده بازتاب خواهند یافت. آیا می توان در حین اختلاف اقدام کرد یا باید قبل از شروع این روند تعمیر مدت زمان مشخصی صبر کرد؟

در حالی که خصومت ها ادامه دارد، صحبت در مورد غرامت بسیار دشوار است. مردم صدمه می بینند، مردم صدمه می بینند و به مردم تجاوز می شود. زمانی برای توقف و فکر کردن در مورد آنچه می توان انجام داد وجود ندارد. چیزی که به مردم انگیزه می‌دهد انتقام و انتقام است، و سپس این چرخه‌ها را به دست می‌آورید که خود را به دفعات در تاریخ تکرار می‌کنند. امید در این شرایط این است که نوع دیگری از رهبری ظهور کند، افرادی با این حس تخیل اخلاقی و قادر به الگوبرداری از روش های توقف، تفکر و تأمل در راه های مختلف مشارکت باشند تا افراد فرصتی برای تفکر داشته باشند. در مورد نوع آینده ای که می خواهند

آیا یک کمیسیون حقیقت و آشتی مانند آفریقای جنوبی می تواند پس از درگیری های اوکراین و غزه فعالیت کند؟ و آیا این نیز می‌تواند رویکرد خوبی برای آن نوع نارضایتی‌های تاریخی باشد که همچنان در آمریکا ظاهر می‌شوند؟

کمیسیون های حقیقت ضروری هستند زیرا آنها مسئول پاسخگویی هستند. این روند باعث می‌شود مردم احساس کنند که درد و آسیبی که در طول سال‌ها متحمل شده‌اند به رسمیت شناخته شده است، اما همچنین از کسانی که این درد و آسیب را ایجاد کرده‌اند، دعوت می‌کند تا با اعمال خود حساب کنند. اگر به کمیسیون در آفریقای جنوبی نگاه کنید، چیزهایی ممکن بود اتفاق بیفتد که می توانست نتیجه را بهبود بخشد. کمیسیون حقیقت یک جنبه بسیار مهم از گذشته را بررسی کرد: زندگی عاطفی قربانیان و زندگی عاطفی عاملان جنایاتی که جرأت کردند وجدان خود را زیر سوال ببرند و اعتراف کنند که از مرز عبور کرده اند. کاری که او انجام نداد این بود که به این سوال پاسخ داد: چگونه می توانیم شرایط را برای کیفیت زندگی بازگردانیم؟ چگونه می توانیم آنچه را که برای خانواده هایی که مثلا نان آور خود را از دست داده اند، از دست داده اند، بازگردانیم؟ چه چیزی از نظر فرصت ها و امتیازات برای رفتن به مدرسه، به دست آوردن مشاغل بهتر، آموزش برای مشاغل از دست رفته است؟

کتاب خود، آن شب یک انسان مرد، از مکالمات شما با یوجین دی کوک، یکی از بدنام ترین جنایتکاران دوران آپارتاید، که در جریان کمیسیون مطرح شد، شکل گرفت. او اکنون از زندان خارج شده است. آیا هنوز با او در ارتباط هستید؟

از زمان کووید، ارتباطم با او قطع شده است. اما هر از گاهی ارتباط تلفنی برقرار خواهد شد. واضح است که او اکنون بسیار منزوی است. او تحت نظر زندگی می کند. او در یک خانه حفاظت شده زندگی می کند که متعلق به دولت است و به او تعلق ندارد. او از زندان خارج شده است اما یک مرد آزاد نیست. او با جنایات خود تنهاست زیرا آفریقای جنوبی که برای آنها جنایات را مرتکب شده است، در نزدیکی او دیده نمی شوند. احساس دوری زیاد از او و جنایاتش وجود دارد و به همین دلیل خود را بسیار منزوی می بیند. و این پشیمانی او را بسیار، بسیار سخت کرد. و از آنجا که د کاک بخش مرکزی تفکر، نوشتن و تفکر من در مورد این فرآیندها است، من نیز شروع به نوشتن در مورد محدودیت های پشیمانی کردم. برای من بسیار واضح است که نیاز به حمایت از سوی جامعه ای از دیگران، به ویژه کسانی که اعمال بد برای آنها انجام شده است. از نظر روانشناختی، در غیاب این محدودیت، فروپاشی جدی خود وجود دارد.

بسیاری از مردم واقعاً ترومای نسلی را درک نمی کنند، که چگونه فردی اثرات آسیبی را که تحمل نکرده است تجربه می کند. چگونه آن را توضیح می دهید؟

وقتی از آسیب‌هایی که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند صحبت می‌کنیم، به این دلیل است که رگه‌های خاطره خاصی منتقل می‌شود زیرا داستان‌هایی که گفته می‌شود هویت یک گروه خاص یا یک خانواده خاص می‌شود. و هنگامی که شرایط و شرایط تغییر نمی کند، معنای این آثار حافظه را تشدید می کند، به طوری که آنها همچنان به معنایی هستند. بیایید به عنوان مثال در ایالات متحده به داستان جورج فلوید نگاه کنیم. هنگامی که آمریکایی های آفریقایی تبار شاهد آن بودند، بلافاصله خاطرات برده داری را تداعی کرد. این بدان معنا نیست که نسل کنونی احساس بردگی می کند، بلکه به این معناست که آنها می دانند که این تاریخ آنهاست، هویتی است که در بدن حمل می شود و اثر پاک نشدنی آن باقی می ماند، به خصوص اگر فرآیندی برای شناسایی وجود نداشته باشد، غلبه بر این آسیب گویی این نسل ها عزاداری را به نسل های بعدی منتقل می کنند، زیرا شرایطی که باعث عزاداری شده است همچنان باقی است.

شما در مصاحبه‌ای گفتید که فکر می‌کنید انسان‌ها هرگز نژادپرستی را ریشه کن نمی‌کنند، که بسیار ناامیدکننده به نظر می‌رسد. آیا نشانه های امید می بینید؟

همیشه احساس امید وجود دارد، اما من باور ندارم که تجربیات و چالش های نژادپرستی هرگز ریشه کن شود. اما امید وجود دارد؛ برخی از کارهای کمیسیون نشان می دهد که می توان این شکاف را پر کرد. به همین دلیل است که ما باید تلاش خود را مضاعف کنیم تا از این تجربیاتی بیاموزیم که به ما آموخته اند که این امکان همیشه وجود دارد.

دیدگاهتان را بنویسید