بهترین فیلم های سال 2024 تاکنون


تابستان اینجاست! قبلاً به معنای رفتن به مالتی پلکس برای تهیه بلاک باسترهای بزرگ تابستانی بود. در فضای پرتلاطم‌تر سینمایی که در حال حاضر در آن قرار داریم، ممکن است معنای مشابهی داشته باشد: بیشتر در خانه بمانیم، در تهویه هوا، تماشای هر آنچه در جریان است. اما اواسط سال نیز زمان خوبی برای تأمل در نسخه‌های ماه‌های گذشته و بررسی برخی از مواردی است که ممکن است از دست داده باشید. در اینجا هفت مورد از بهترین منادی های امید برای ماه های باقی مانده از این سال سینمایی را مشاهده می کنید.

مردی که به موقع می افتد

این کمدی اکشن به کارگردانی بدلکار قدیمی دیوید لیچ ممکن است به قول کارشناسان باکس آفیس “کم کار” بوده باشد، اما این دلیلی برای رد آن نیست. مردی که به موقع می افتد قصیده ای برای بدلکارانی است که ماشین ها را با سرعتی مرگبار رانندگی می کنند، از ارتفاعات سرگیجه آور سقوط می کنند و خود را به آتش می کشند، همه در خدمت فیلم فانتزی است. اما بزرگ‌ترین نقطه‌ی فروش آن، نقش دو نفره‌اش است، رایان گاسلینگ در نقش بدلکاری که روزگاری پرحاشیه است و امیلی بلانت به‌عنوان کارگردان تازه‌کاری که سعی می‌کند با او عاشقانه بسازد. این دو با هم برعکس تصادف اتومبیل هستند، یک دوتایی کمدی عاشقانه که صدایشان حتی این فیلم گاهی پر از فراز و نشیب را سرپا نگه می دارد. جذابیت این روزها در سینما کمیاب است، اما گاسلینگ و بلانت دلایل زیادی برای باور آن به ما می دهند.

بیشتر بدانید: شیرین کاری‌های کلاسیک را که الهام‌بخش این اکشن هستند تماشا کنید مردی که به موقع می افتد

رویاهای روبات ها

در این تمثیل زیبای متحرک در مورد عشق و دوستی که در دهه 1980 در نیویورک می گذرد، یک سگ تنها به یک دوست روباتی سفارش پستی می دهد و زندگی او تغییر می کند. این دو در اطراف شهر قدم می زنند، و اگرچه داگ همه چیز را دیده است، ربات با چشمانی تازه هر مناظری را تحسین می کند. این نیویورک فانتزی پر از حیوانات انسان‌سازی شده است – قایق‌هایی با کت و شلوارهای تجاری، غزال‌هایی با لباس و رژ لب – و برای سگ و ربات، همه چیز از اختاپوس‌کوب مترو تا یک صبح غلتکی در پارک مرکزی، منبع لذت است. . اما یک روز در ساحل خبر بدی برای موجودی است که بیشتر از فلز ساخته شده است و سگ و ربات به طرز غم انگیزی از هم جدا می شوند. همانطور که آنها سعی می کنند یکدیگر را پیدا کنند، داستان آنها به یک بازتاب پیچیده در مورد ماهیت خداحافظی ها و شروع های جدید تبدیل می شود. پابلو برگر، کارگردان اسپانیایی، با اقتباس از رمان گرافیکی سارا وارون به همین نام، فیلمی را خلق کرده است که آخرین روز تابستان را به بهترین شکل به یاد می آورد: درخشان، تلخ و شیرین، یادآور خاطرات در حال ساخت.

سگ مرد

لوک بسون، فیلمساز فرانسوی، در یک کار حرفه ای که حدود چهل سال را در بر می گیرد، در پروازهای تخیلی، خارق العاده و تکان دهنده تخصص یافته است. اما او سگ مرد فیلمی فوق العاده لطیف و غافلگیر کننده است. داگلاس کالب لندری جونز یک انسان زخمی است، بازمانده از آزار کودکی، که عمدتاً روی صندلی چرخدار است و در زندگی با جامعه سگ‌هایش آرامش پیدا می‌کند. اما زندگی او خالی از شادی نیست: او از همراهی دوستان چهارپای خود و کار خود به عنوان یک هنرمند یک عصر در هفته در یک بار درگ لذت می برد. وقتی با اراذل و اوباش برخورد می‌کند، سگ‌هایش از او محافظت می‌کنند: مطمئن باشید، هیچ اتفاق بدی برای شخصیت‌های سگ در این فیلم نمی‌افتد، اما انسان‌های شرور آنقدر خوش شانس نیستند. این فیلم عالی برای آن روزهایی است که شما متقاعد شده اید که سگ ها بهتر از انسان ها هستند، حتی اگر هر روز باشد.

کایمرا

در آلیس رورواچر کایمرا، جاش اوکانر در حومه شهر توسکانی حدوداً در سال 1980 اتفاق می‌افتد و نقش آرتور را بازی می‌کند، مردی انگلیسی که گرفتار رویاهای ایتالیایی شده است. او یک دزد قبر است که عاشق آثار گذشته است، اما برای عشقی از دست رفته نیز سوگوار است، زنی به نام بنیامینا، که تحت شرایطی که هرگز توضیح داده نشده از زندگی خود ناپدید شده است. مادر مسن و کمی گیج بنیامینا، فلورا (با بازی فوق العاده ایزابلا روسلینی)، اصرار دارد که او باز خواهد گشت، اما آرتور بهتر می داند. او از رویاهای معشوقش عذاب می‌کشد که می‌خواهد هر کجا که باشد به او ملحق شود. رورواچر فیلمسازی مطمئنی است و رویای فیلمی را با همان نظم یک بادبادک در یک نسیم سخت کارگردانی می کند. این همان فیلمی است که شما از آن بیدار می شوید، برخلاف فیلمی که فقط تماشا می کنید.

بررسی کامل را بخوانید

توتم

سول هفت ساله (نایما سنتیس) مشتاقانه منتظر یک جشن تولد مفصل برای پدرش تونا (ماتئو گارسیا) است که در خانه پدربزرگش برگزار می شود. او و مادرش، لوسیا (ایازوا لاریوس)، یک نمایش کوچک، سورپرایز برای پدرش، شامل یک کلاه گیس دلقک رنگین کمانی و یک شاهکار همگام سازی لب اپرا، آماده کرده اند. اما وقتی او به خانه می رسد، خانواده بزرگ که مشغول آماده شدن هستند، وقت کمی برای او دارند و به او گفته می شود که نمی تواند پدرش را ببیند. واقعیت این است که تونا در حال مرگ بر اثر سرطان است، و با وجود اینکه سول می‌داند که به شدت بیمار است، این اولین بار است که او واقعاً مجبور است مرگ اجتناب‌ناپذیر او را محاسبه کند. این می تواند ایجاد کند توتم افسرده به نظر می رسد، اما در دست کارگردان لیلا آویلس، این نیست: غم و اندوه و از دست دادن برای کودکان چه معنایی دارد؟ به عنوان بزرگسالان ما واقعا نمی توانیم بشناسیم، اما توتم نویدی از نور فراتر از غم از دست دادن، برای پیر و جوان ارائه می دهد.

بررسی کامل را بخوانید

Kidnapped: The Kidnapping of Edgardo Mortara

مارکو بلوکیو کارگردان ایتالیایی (مشت در جیب شما، خائن) 84 ساله است، اما فیلم‌های او سرزنده‌تر و عضلانی‌تر از بسیاری از فیلمسازان نیم‌سن و سال او هستند. با ربوده شده، داستان واقعی ادگاردو مورتارا، پسر یهودی شش ساله ای را روایت می کند که به درخواست پاپ پیوس نهم، در سال 1858 در بولونیا از خانواده اش گرفته شد و برای تلقین به آیین کاتولیک منتقل شد. والدین او (با بازی فائوستو روسو آلسی و باربارا رونچی) به شدت تلاش می‌کنند تا ادگاردو را بازگردانند، اما بیهوده: او به مهره یک پاپ غیور و یهودستیز تبدیل شده است که به قدرت رو به زوال خود چسبیده است. هدف اصلی بلوکیو ریاکاری کلیسای کاتولیک است، اما فیلم به عنوان یک ملودرام ساده نیز عمل می کند: ادگاردو با بازی انئا سالا در نقش یک مرد جوان و لئوناردو مالتی در نقش یک مرد جوان، شخصیتی است که آنقدر در کابوس محبوس شده است. او در نهایت تسلیم آن می شود. داستان آن در دستان یک استاد، هم جذاب و هم ترسناک است.

هیتمن

گلن پاول نقش پروفسور ملایم کالج گری جانسون را بازی می‌کند، مردی که پول بیشتری به دست می‌آورد و در نقش قاتل برای اداره پلیس نیواورلئان ظاهر می‌شود. وقتی آنها به قصد خود اعتراف می کنند، پلیس با دستبند وارد عمل می شود. گری عاشق این شلوغی های جانبی است، با خوشحالی هر گونه لباس مبدل یا شخصیتی را که برای انجام کار لازم است به تن می کند. سپس او عاشق مدی (آدریا آرجونا)، زنی ناراضی می شود که به او نزدیک می شود تا از او بخواهد از شوهرش جدا شود. او با او صحبت می کند و آنها عاشق می شوند، اما این تنها شروع مشکلات آنهاست. ریچارد لینکلیتر این فیلم روباهی را با طنز خوب کارگردانی می کند. و پاول، سکسی و شیطون، یک بت ماتینه آرام و آرام است، چه جذابیت های او را در صفحه بزرگ یا کوچک کشف کنید.

بیشتر بدانید: داستان واقعی قاتل قلابی پشت سر ریچارد لینکلیتر هیتمن

دیدگاهتان را بنویسید