چگونه هیتلر از دموکراسی برای به دست گرفتن قدرت استفاده کرد


آدولف هیتلر هرگز اکثریت را در انتخابات آزاد و آزاد ملی کسب نکرد. او هرگز در انتخابات آزاد و آزاد ملی بیش از 37 درصد آرا را کسب نکرده است، اما ادعا می کند که 37 درصد نماینده 75 درصد از 51 درصد است و مدعی قدرت سیاسی است. این محاسبات سیاسی بود که توسط آن رهبر نازی ها جمهوری وایمار را غیرفعال و سپس ویران کرد. هیتلر از 37 درصد خود برای جلوگیری از فرآیندهای قانونگذاری، ضرب و شتم یا سرکوب مخالفان سیاسی و در نهایت تضعیف ساختارهای دموکراتیک کشور استفاده کرد. هنگامی که هیتلر در سپتامبر 1930 در دادگاه سوگند خورد که دموکراسی را از طریق فرآیند دموکراتیک از بین خواهد برد، یک قاضی پرسید: “پس فقط از طریق قانون اساسی هیتلر به تندی پاسخ داد؟” “آره واقعا.”

هیتلر از حق قانون اساسی خود برای آزادی بیان و اجتماع برای برگزاری تظاهرات در سراسر کشور و پخش فحش های ناسزا در همه جهات – علیه بلشویک ها، سوسیال دموکرات ها، مهاجران، یهودیان، حتی دیگر ناسیونالیست های دست راستی استفاده کرد. او نخبگان حاکم را سرزنش کرد. هیتلر در یک راهپیمایی در پاییز 1932 گفت: اگر خدا در نظر داشت اشراف بر کشور حکومت کنند. او قول داد آلمان را دوباره بزرگ کند. او وعده یک رایش سوم را داده بود، بزرگتر و بهتر از دو رایش قبلی.

هیتلر خشم و نارضایتی را برانگیخت. او یک همه پرسی عمومی را در حمایت از «قانون آزادی» تصویب کرد، یک قانون پیشنهادی که خواستار لغو معاهده ورسای بود. امضاکنندگان آلمانی این معاهده به همراه هر مقام دولتی که مفاد این معاهده را که شامل پرداخت غرامت سنگین می‌شد، اجرا می‌کرد، به جرم خیانت اعدام می‌شد. به دروغ گزارش شده بود که دولت آلمان نوجوانان آلمانی را استخدام کرده و آنها را به عنوان برده در خارج از کشور می فروشد تا بدهی های غرامت را جبران کنند. هیتلر دروغ و نفرت کاشت و رای جمع کرد.

زمانی که او در بهار 1932 وارد رقابت های ریاست جمهوری شد – تنها زمانی که هیتلر برای مناصب دولتی نامزد شد – با شش میلیون رای شکست خورد و تنها 36.77 درصد از رای دهندگان را به دست آورد. هیتلر در بحبوحه اتهامات تقلب در رای دهندگان برای لغو نتایج انتخابات به دادگاه رفت، اما قاضی پرونده را بدون کنترل رد کرد.

هیتلر با قوه مقننه موفقیت بیشتری داشت. نازی ها برای اولین بار در سال 1926 وارد رایشتاگ 600 نفری شدند، زمانی که دوازده کرسی را در انتخابات ملی به دست آوردند. جوزف گوبلز، نماینده 32 ساله رایشتاگ در آن زمان هشدار داد: «ما نه به عنوان دوست و نه به عنوان بی طرف می آییم. “ما به عنوان دشمنان فانی آمده ایم.”

نازی ها تا سپتامبر 1930 یک اقلیت کوچک باقی ماندند، پس از فروپاشی سال 1929، زمانی که در انتخابات رایشتاگ ده برابر شد، سپس در انتخابات ژوئیه 1932 این تعداد را دو برابر کردند. رای دهندگان، هیتلر بزرگترین جنبش سیاسی کشور را رهبری می کرد. سوسیال دموکرات ها با 21٪ و کمونیست ها – 14٪ پس از آنها. ده‌ها حزب سیاسی میانه‌رو و راست‌گرا دیگر صندلی‌های باقی‌مانده در سالن بزرگ رایشستاگ با گنبدهای شیشه‌ای و با صفحات چوبی را پر کردند.

بزرگترین حزب سیاسی در کل کشور ادعای صدراعظم را داشت، اما رئیس جمهور پل فون هیندنبورگ از سیاست های تفرقه افکنانه، نفرت پراکنی و یهودستیزی هیتلر ناراحت بود. هیندنبورگ به طور خصوصی گفت که اگر قرار باشد “این سرجوخه بوهمیایی” را به هر پستی منصوب کند، به عنوان رئیس کل پست خواهد بود “تا بتواند پشت من را روی تمبرهای من لیس بزند”. هیندنبورگ به هیتلر گفت که هرگز او را صدراعظم “به خاطر خدا، وجدان من و کشور” نخواهد کرد.

هیتلر که دلسرد نشده بود به سیاست انسدادی متوسل شد. هنگامی که او از 37 درصد خود برای مسدود کردن رایشستاگ استفاده کرد، هیندنبورگ را با «فرمان فوق العاده» مجبور به حکومت کرد، قدرتی که طبق ماده 48 قانون اساسی وایمار برای رئیس جمهور تضمین شده بود. بین دسامبر 1930 و آوریل 1931، رایشتاگ 19 قانون را تصویب کرد، که هندنبورگ تنها دو فرمان 48 را صادر کرد تا پایان سال 1932، 59 “فرمان اضطراری” در مقایسه با تنها 5 قانون وجود داشت. نوشتن در دسامبر 1932، الف زمان خبرنگار با خشکی خاطر نشان کرد که به نظر می رسد دولت آلمان در تلاش است تا “هیتلر هیتلر را از بین ببرد.”

هیتلر اساسا و به طرز شگفت انگیزی به سرعت یک جمهوری دموکراتیک را به یک دیکتاتوری مشروطه تبدیل کرد. گوبلز، نماینده رایشتاگ، چند سال پیش اظهار داشت: “شوخی بزرگ با دموکراسی این است که به دشمنان فانی خود ابزار نابودی خود را می دهد.” سرانجام، در 30 ژانویه 1933، هیندنبورگ تسلیم شد و با انتصاب هیتلر به عنوان صدراعظم موافقت کرد تا بن بست قانونگذاری را شکسته و رویه های دموکراتیک را احیا کند. همه ما می دانیم چه اتفاقی می افتد.

در دهه 1980، به عنوان دانشجوی کارشناسی در دانشگاه هاروارد، من دستیار دکتر ریچارد ام. هانت در دوره اصلی برنامه درسی او، ادبیات و هنر C-45 بودم، که به بررسی معضلات اخلاقی پیش روی یک آلمانی متوسط ​​در طول دوره وایمار و دوران نازی ها دانشجویان هاروارد با بازیگوشی تجسم قبلی دوره هانت را «خیاطان و تردیدها» نامیدند.

برای توضیح تمایل جمهوری وایمار به سمت فاشیسم، به مشاهداتی از هانس فرانک، وکیل خصوصی هیتلر اشاره کردم که به توسعه استراتژی از کار انداختن فرآیندهای دموکراتیک از طریق ابزارهای قانون اساسی کمک کرد. فرانک در جنایات آلمان در طول جنگ، از جمله قتل میلیون ها یهودی، که به خاطر آن به دار آویخته شد، شریک جرم شد.

فرانک در حالی که منتظر دادگاه نورنبرگ پس از جنگ بود، مشاهده کرد: “پیشرو مردی بود که در آن لحظه فقط در آلمان امکان پذیر بود.” فرانک گفت، اگر هیتلر یک دهه بعد «زمانی که جمهوری استوار استوار شد» آمده بود، قدرت گرفتن برای او غیرممکن بود. اگر او یک دهه زودتر آمده بود، مردم آلمان به قیصر بازگشته بودند. همانطور که فرانک بیان کرد، هیتلر «در این دوره انتقالی وحشتناک» آمد، زمانی که سلطنت از بین رفته بود و جمهوری سیزده ساله هنوز نامشخص بود.

من از فرمول موقت فرانک استفاده کردم تا شکنندگی و شکست نهایی جمهوری سیزده ساله وایمار را با دو قرنی که طی آن آمریکایی ها – بیش از ده نسل – باید ارزش ها و فرآیندهای دموکراتیک را ایجاد کنند که ایالات متحده را به درخشش رساند. نمونه ای برای جهان سی سال بعد، این تضاد و ادعا به طرز وحشتناکی ساده لوحانه به نظر می رسد.

با نزدیک شدن به 250هفتم سالگرد تأسیس کشور ما در ژوئیه 2026، به نظر می‌رسد جمهوری ما گرفتار بیماری‌های بی‌شماری است که وایمار را محکوم کرد – چندپارگی سیاسی، قطبی‌سازی اجتماعی، عوام فریبی نفرت‌آمیز، قوه مقننه‌ای که به دلیل موضع‌گیری‌های حزبی مسدود شده‌اند، و ناهنجاری‌های ساختاری در فرآیندهای رأی‌گیری. الکترال کالج امکان به قدرت رسیدن یک رهبر سیاسی را با 37 درصد آرا، هر چند بسیار غیرممکن می‌سازد، مگر اینکه، البته، کاندیدای سوم بتواند تعداد قابل توجهی رای‌دهندگان را از بین دو نامزد پیشرو جلب کند.

گفته می شود جمهوری وایمار دو بار می میرد. کشته شد و خودش را کشت. رمز و راز زیادی در مورد قتل وجود ندارد. هیتلر متعهد شد که دموکراسی را از طریق فرآیند دموکراتیک از بین ببرد – و او نیز چنین کرد. عمل خودکشی دولتی کمتر قابل توضیح است، به ویژه زمانی که شامل یک جمهوری دموکراتیک مملو از حمایت های قانون اساسی مانند آزادی بیان، روند قانونی و همه پرسی عمومی باشد. با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری نوامبر، شاید ارزش تأمل در درس های وایمار و پیامدهای بالقوه انتخاب یک عوام فریب حسابگر و مدبر باشد که وعده می دهد کشور را دوباره بزرگ کند.



Source link

دیدگاهتان را بنویسید